شازده کوچولو

متن مرتبط با «جهاد اکبر در قران» در سایت شازده کوچولو نوشته شده است

رو درخت با نوکِ خنجر، زنده باد درخت نوشتیم!

  • نشستم پشت لپتاپ و با خودم فکر کردم میون این همه دغدغه و کارهای در هم ریخته، حیف نیست که تقویم وبلاگم از 1401 خالی باشه!امسال هم مثل هر سال بعد 1386 داره مثل فشفشه تموم می شه و خاموش می شه.حالا که به گذشته نگاه می کنم می بینم «عمری گذشت به بی حاصلی و بی خبری»؛ به یه احساس گناه بی خودی و پوچ گذشت و هر روز زندگی ام رو مثل یه سونامی سر راهش تو گرداب فرو برد! حالا اما فایده داره فهمیدنش؟!اون احساس گناه خودش همه چی رو بیش از پیش در هم ریخت و چه بسا حقیقتا موجب گناه شد! چه به معنای حقیقیِ کلمه و چه غیر اون!دلتنگِ اینجا بودم انگار و چه راحت تر از همیشه نوشتمانگاز تنها خونه امن همین جاست! جز دردِ وجود نداشتنِ امکانِ نیم فاصله گذاشتن! بالاجبار فاصله کامل و تمام. + نوشته شده در پنجشنبه سیزدهم بهمن ۱۴۰۱ ساعت 23:25 توسط شاهزاده جوان  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • من و تو و همه آنهایی که در شامِ آخر مانده اند...

  • ماها می تونستیمخیلی کارها از دستمون بر می اومدما می تونستیم شادترین آدم روی کره زمین باشیمرقصان و غزلخوان...ماها می تونستیم غم ها رو تا شعاعِ کیلومترِ بی نهایت از خودمون و اطرافیانمون، عزیزمون، رفیقمو, ...ادامه مطلب

  • باید سیندرلا را دوباره نوشت

  • ساعت از نیمه شب گذشت،سیندرلا - ، کدو به دست، برمی‌گردد..., ...ادامه مطلب

  • تنبیهِ اولین بی‌امانتی در نوشته‌های دیگران...

  • و من در اون لحظه که اون نوشته‌ها رو می‌خوندمو می‌گریستمنمی‌فهمیدم برای خودمه، یا برای اوننمی‌دونستم سوگوار قلب خودم هستم یا اون... , ...ادامه مطلب

  • آنتن دریغ شده در تونل

  • من هنوز همون بچه ی 6 ساله ام که دنبالِ علی دوید... + به تاریخِ جمعه پانزدهم تیر ۱۳۹۷به وقتِ 17:1 به قلمِ شاهزاده جوان | Let's block ads! بخوانید, ...ادامه مطلب

  • دجله در بیابان ...

  • وقتی یه کتابو می خونی، حس شدید همذات پنداری و بودن در کنار آدمهای اون بهت دست می ده، بعد تو هِی دنبالِ اینی که یه جا اونا رو ببینی، اصلا به طور عجیبی دنبالشونی، و هیچکی نمی تونه بهت ثابت کنه اونا هرگز پاشونو از دنیای داخلِ کتاب، بیرون نذاشتن! می دونی قسمت وحشتناکِ ماجرا کجاست؟ اینکه یهو می بینی این, ...ادامه مطلب

  • چقدر زیبا بودم، وقتی دروغ می گفتم!

  • و قسم به آن روزی که تو فقط خندیدی و من خیره به چشمان تو نگاه کردم! و قسم به آن لحظه ای که خنده ات، گواهِ بی شک بود بر دروغ هایِ من ... تو با یک نگاه تمامِ ناراستی های درونم را در چشمانت آشکار کردی و آنقدر این رسوایی عظیم بود که من چشمانِ خود را به جای پلک های تو، بستم ... من به میهمانی رسواییِ چشمانِ تو، دعوت بودم و به شرم از این همه رسوایی، و نه از دروغ های خود یقه چاک و مست و خمار از محفل قدم به بیرون گذاشتم ... سکوتت گویاتر از فریادهای من بود؛ به من گفتی که تمام حس هایی که تجربه کرده بودم، هر چیزی بود جز عشق ... «عین و شین و قاف را اندر کتب تفسیر نیست» و در قلبِ من نیز ...  , ...ادامه مطلب

  • بگشای در ...

  • امشب دو تا فکر به سرم زد البته اگر تابستون بود باید می گفتم امروز اصلا چه فرقی می تونه با تاریک و روشن شدن تو ساعت ها به وجود بیاد! خب فکرامو بگم اولین فکری که به سرم زدو دوم می گم و اما دومین فکرم اینکه اولین نفری که آدم برفی ساخت کی بود، چه انگیزه ای داشت مثلا می خواست بگه برف چیز خوبیه بیاین شاد باشیم؟! شاید تا 9 سال پیش باهاش هم عقیده بودم! و اما اولین فکرم من اگه شب خودکشی کنم، نهایتا تا اذان صبح می تونم لو نرم!  ,بگشای در,بگشای در که حوصله انتظار نیست,بگشای در سرای بستان ...ادامه مطلب

  • آیا واقعا، زمان اینقدر راحت می گذره!؟

  • جهاد اکبر

  • تازه دارم اون نگاه هایی که دنبالشم رو پیدا می کنم!,جهاد اکبر,جهاد اکبر pdf,جهاد اکبر و اصغر,جهاد اکبر ایرج میرزا,جهاد اکبر یعنی چه,جهاد اکبر یعنی چی,جهاد اکبر 12,جهاد اکبر به چه معناست,جهاد اکبرو جهاد اصغر چیست,جهاد اکبر در قران ...ادامه مطلب

  • صوفی نشود صافی تا درنکشد جامی

  • چند وقتی هست که به طور غیرقابل تحملی برام بویِ خامی میاد از خودم!  ,صوفی نشود صافی تا,صوفی نشود صافی,شعر صوفی نشود صافی ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها