شازده کوچولو

متن مرتبط با «به همین بی نامی» در سایت شازده کوچولو نوشته شده است

.‌.. به هیچ بدادی...

  • ‌‌ برای کسی مُرد، که تب هم براش نکرد!, ...ادامه مطلب

  • امروز به ذهنم رسید،

  • - من اگه بمیرم، ازم چه چیزی به خاطر خواهی داشت؟- میوه‌ها رو تا تهش پوست می‌گرفتی،- + منهمزاد غمم،روزی خواهم مُردکه دیگر غمی در پستوی مغزم، در دالان‌های قلبم، خانه نکرده باشد.‌‌.., ...ادامه مطلب

  • تنبیهِ اولین بی‌امانتی در نوشته‌های دیگران...

  • و من در اون لحظه که اون نوشته‌ها رو می‌خوندمو می‌گریستمنمی‌فهمیدم برای خودمه، یا برای اوننمی‌دونستم سوگوار قلب خودم هستم یا اون... , ...ادامه مطلب

  • نبودنش چه وحشتناکه و البته، طبیعی!

  • واقعا اگه لحظه مرگ هر کسی این اجازه رو بهش بدن که بتونه به بهترین لحظه ی زندگی اش برگرده، آیا کسی هست که بخواد به لحظه ای که من براش ساختم برگرده و بخواد با من باشه؟بهترین لحظه ی خیلی ها هم تنهایی شونه، تنهایی حقیقی، نه اون تنهایی که نبودن دیگران براشون ساخته., ...ادامه مطلب

  • به نام هجرانش

  •             کجاست هم نفسی                                            تا به شـــــرح                                                                      عرضه دهم..., ...ادامه مطلب

  • به زخمِ دلم، چسبِ تو کارگر نیست!

  • گاهی وقت ها بعد مدت ها یه چسب زخم برای زخم هات پیدا می کنیاما، یهو، به امید بهبودی چسب رو می کنی از روی زخمو بعدِ مدتی می بینی جای کندنِ چسب شدید درد می کنه..., ...ادامه مطلب

  • فقط همین! فقط همین؟

  • یه رفیق می خوام یکی که ندیدمش هنوز نشناختمش هنوز نمی دونم کیه یکی که شبیه هیچ گذشته ای نیست بیاد منو ببره بنشونه زیر آسمون پاییزی روز آفتابی بعد یه شب بارونی شدیدا پاک کننده و فقط با من سکوت کنه., ...ادامه مطلب

  • به یاد یار و دیار

  • وقتی یکی رو توی یه شهری دوست داشته باشم، پای رفتنم از اون شهر، سست می شه! ۷ شهریور ۱۳۹۷, ...ادامه مطلب

  • جایی بیرون از قلبِ جهان

  • می گفت: «کسی رو دوست دارم که حتی نمی دونه وجود خارجی دارم!» + به تاریخِ چهارشنبه بیستم تیر ۱۳۹۷به وقتِ 0:31 به قلمِ شاهزاده جوان | Let's block ads! بخوانید, ...ادامه مطلب

  • دوباره بیست و سومین روز تابستان

  • پاسبانِ حرمِ دل شده ام، شب همه شب... - صبح از مادر، از یه همچین شنبه ای، یه همچین بیست و سه تیری پرسیدم... + به تاریخِ شنبه بیست و سوم تیر ۱۳۹۷به وقتِ 10:33 به قلمِ شاهزاده جوان | Let's block ads! بخوانید, ...ادامه مطلب

  • قلم به دست گرفتم که اعتراف کنم ...

  • رعنا بهم گفت "بعضی موقع ها در مورد من نادانانه قضاوت نکن" گفتم: "راست می گی، من خیلی احمقم!" - این اعتراف خیلی بهم چسبید. + به تاریخِ جمعه شانزدهم تیر ۱۳۹۶به وقتِ 22:22 به قلمِ شاهزاده جوان | ,گرفتم,اعتراف ...ادامه مطلب

  • حال امروز من از آینه پیداست ... بیا!

  • برای ذره ای بیشتر با هم بودن و شکستنِ قانونِ سلسله مراتب نیازهای مازلو، یه بار از سرما به آفتاب پناه بردیم یه بار، از گرما به سایه ما، سرد و گرم چشیده ی روزگاریم ... - کلیپ زندان محسن چاوشی که از برنامه ی خندوانه پخش شده، خیلی خیلی چسبید! + به تاریخِ یکشنبه بیستم فروردین ۱۳۹۶به وقتِ 22:18 به قلمِ شاهزاده جوان | , ...ادامه مطلب

  • دجله در بیابان ...

  • وقتی یه کتابو می خونی، حس شدید همذات پنداری و بودن در کنار آدمهای اون بهت دست می ده، بعد تو هِی دنبالِ اینی که یه جا اونا رو ببینی، اصلا به طور عجیبی دنبالشونی، و هیچکی نمی تونه بهت ثابت کنه اونا هرگز پاشونو از دنیای داخلِ کتاب، بیرون نذاشتن! می دونی قسمت وحشتناکِ ماجرا کجاست؟ اینکه یهو می بینی این, ...ادامه مطلب

  • من زنده ام به شایعه ها اعتنا نکن!

  • نونوایِ ما، نونوایی شو اجاره داد بدونِ توجه به اینکه مادر من فقط می تونه از نونی که اون می پزه و کم نمکه بخوره!* پس منم می تونم بعضی تصمیمارو بگیرمبا اینکه می دونم یه عده ممکنه آسیب ببینن!   * قصدم فقط قیاسه، قصدِ قضاوت ندارم، شاید برگرده، شایدم برگشته، شایدم برنگردهدر هر صورت بی شک بهترین وقت هست برای هر تصمیمی که می گیره! همیشه فکر می کنم هر چیزی تو بهترین وقتش اتفاق می افته،وقتی که خدا همه چی رو مهیا کرده!  ,من زنده ام به شایعه ها اعتنا نکن ...ادامه مطلب

  • به خاطرِ نگاهِ اشتباهِ آدما ...

  • یادم نمی آید چند بار پرهیز کرده ام یادم رفته که، چند بار از چیزی، کسی، حالی، روحی، ... گذشته ام ذهنم در کلنجار خود به خاطر نمی آورد تعداد سانسور کلمه ها را ... امروز من اینجا نشسته ام رو به رویِ تو، رو به رویِ غرورِ ترک خورده ی بی دلیلِ خودم امروز کتابم مرا نگاه می کند، و هی صحبت از برنامه های ریخته شده می کند امروز روحم داشت خشمگین می شد از دستِ من از این همه فراموشی از جملات ناروایی که شنیده بود و من، فراموش کرده بودم! حسادت نه اما شاید، غبطه بخورم، به تمامِ کسانی که هرگز عشق در خانه شان را نزده یا اگر زده، سُک سُک نکرده عینِ آدم آمده، نشسته، دو کلامِ درست و حسابی اختلاط کرده   خدا! آیا من فراموش کرده ام که چگونه با تو سخن بگویم؟ آیا من فراموش کرده ام  ... گاهی دلم فراموشیِ انتخابی می خواهد! زیاد دور نیست، همین چند سالِ پیش بود که من و تو همقدمِ هم بودیم زیاد دور نیست آن زمانی که همیشه لبخند تو را، روی صورتم احساس می کردم   من جان! خواهش می کنم یک چند ساعتی به چیزی فکر نکن من به سکوتِ ذهنِ تو نیاز دارم! خواهش می کنم زبان و ذهنت را یکی کن به سکوت، صدایِ سکوتِ تو را دوست دارم ...   خدا, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها