ماها می تونستیمخیلی کارها از دستمون بر می اومدما می تونستیم شادترین آدم روی کره زمین باشیمرقصان و غزلخوان...ماها می تونستیم غم ها رو تا شعاعِ کیلومترِ بی نهایت از خودمون و اطرافیانمون، عزیزمون، رفیقمو, ...ادامه مطلب
- من اگه بمیرم، ازم چه چیزی به خاطر خواهی داشت؟- میوهها رو تا تهش پوست میگرفتی،- + منهمزاد غمم،روزی خواهم مُردکه دیگر غمی در پستوی مغزم، در دالانهای قلبم، خانه نکرده باشد..., ...ادامه مطلب
خیلی خوبه کهآدم همیشه قوی باشه و بمونهخوب باشه و خوشحاللبخند بزنه و حال همه رو خوب کنهبندهی خوب خدا، یا فقط بندهی خدا باشه و بمونهخیلی خوبه که اینجا باز کلمهها کم میاندر کل خیلی چیزا که همهمون میدونیم خوبنیا حداقل آموزشمون اینطور بوده که اونا رو خوب بدونیم،خیلی خوبه که تو وجود آدم باشنولی خباینو، من، توو چهار تا ضمیر باقی مونده هم باید بدونن کههمیشه اینطور بودنسخته که باشه و، بشههمین!, ...ادامه مطلب
تو می روی و جهانبا تو می رودبین راه جایی کمین کنبگذار جهان برودتو بمانی و من, ...ادامه مطلب
وقتی که عصبانی هستی و با سرعت رانندگی می کنی تکلیفت با خودت و دنیا مشخصه، اما وقتی توی اوج غم، آروم رانندگی می کنی، یعنی غم اونقدر سنگینه که توان هر حرکتی رو ازت گرفته و تو رو بی آزارتر از این حرفها کرده!این می تونه در مورد بدخط نوشتن توی غم و خشم و خوش خط و با حوصله و آروم نوشتن از فرط غم هم صدق کنه., ...ادامه مطلب
اگه یه سری ویژگی بد دارید و می خواین از بین ببرینش، برید با کسی زندگی کنین که مثل خودتون باشه!اول می خواستم این مطلب رو اینطور بنویسم که؛" هرگز با کسی مثل خودتون زندگی نکنین، چون از خودتون متفر می شین"بعد دیدم انگار اونطور بهتره!, ...ادامه مطلب
گذشتهها نگذشته، نمیگذرهما، از گذشته ساخته شدیمو این، تمام ماجرا نیستما هم شانسی داریم، و اون، ساختن آینده استو اینتنها با یک چیز ممکنهو اون «حال»ه, ...ادامه مطلب
و من در اون لحظه که اون نوشتهها رو میخوندمو میگریستمنمیفهمیدم برای خودمه، یا برای اوننمیدونستم سوگوار قلب خودم هستم یا اون... , ...ادامه مطلب
هر چیزی رو که ذرهای توی زندگیم بهش فکر کردم، یا توی یه آهنگ شنیدم یا توی یه شعر خوندم و لحظهای ازش ترسیدم، حالا راست راست جلوم راه میره!, ...ادامه مطلب
کجاست هم نفسی تا به شـــــرح عرضه دهم..., ...ادامه مطلب
گاهی وقت ها بعد مدت ها یه چسب زخم برای زخم هات پیدا می کنیاما، یهو، به امید بهبودی چسب رو می کنی از روی زخمو بعدِ مدتی می بینی جای کندنِ چسب شدید درد می کنه..., ...ادامه مطلب
من هنوز همون بچه ی 6 ساله ام که دنبالِ علی دوید... + به تاریخِ جمعه پانزدهم تیر ۱۳۹۷به وقتِ 17:1 به قلمِ شاهزاده جوان | Let's block ads! بخوانید, ...ادامه مطلب
زندگیضجه ای جانکاه استدر میانِ دو خنده ی مستانه! و شایدبالعکس ... , ...ادامه مطلب
حدود سه ماهه که تهرانم، خوب و ناخوب، ریبا و نازیبا، زمان و بی زمان می گذره! خوبی زندگی همین سیال بودن و در گذر بودنشه. چند روز پیش قرار شد من و "ر" بریم سینما، من توی تهران، اون توی شیراز و هم زمان! البته جور نشد، چون اونجا فیلم «صفر تا سکو» رو برداشته بودن از رو پرده! خلاصه مشغول دیدن فیلم بودم که رفتم جای خالی "ر" رو احساس کنم که کسی نیست حسمو باهاش تقسیم کنم یهو دیدم یک آقای مسنی با موی و محاسن بلند و سپید مشغول پاک کردن چشماشه! گفتم وای چه خوب، سبک شدم، یکی هست که حس منو داشته باشه! خودمو درگیر یه سری مسائل کردم که درست و نادرستش با خدای لطیف و خبیر ... به نتیجه ی جالبی رسیدم چند روز پیش بعد اینکه یکی ازم پرسید چرا نمی ری فلان جا، پیش فلانی؟! گفت چه قدرتی داری؟!گفتم پشت هر قدرتی، نفرتی هست و پشت هر نفرتی، یه عشق! خلاصه شروع کردیم به تجربه ی زندگی جدید، خدا کنه سربلند بشم پیش روحم که کشوندمش از اون سر دنیا آوردمش اینجا سیرشو طی کنه!* روز دانشجو هم مبارک! :), ...ادامه مطلب
یکی از مهارت های نهادینه شده در وجودِ من، "سرکوب کردن" هست. به طور عجیبی من این توانایی رو در خودم می بینم که حس های درونیِ خودم رو که در حالِ غلیان و فوران هستن سرکوب کنم! این قدرت در من تا به اون حدی هست که می تونم حس های دیگران رو هم نسبت به خودم سرکوب کنم، حتی اگر درون من هم در جوشش و خروش و فوران و غلیان باشه ... امشب یکی به من گفت بین آره و نه یکی رو انتخاب کنم، گفتم خیلی دلم می خواد به شدّت,راستی،,خوانی؟ ...ادامه مطلب